چه بی صدا میشکند شاخه ی درخت کینه و چه بی صدا میشکند قلب مالامال از محبت افرادی که در ظاهر نیکو سرشتند و از خوبی ها سخن می پراکنند و تو آنگاه دل میبندی
و صادقانه راه رفاقت میپیمایی و حیف از آن روزکه سر سراشیب جاده ی روزگار تو بفهمند و برایت خدایی کنند .
وای از آن روزی که همانند همیشه صبح تلاشت را به شب بی اراده ی مفید نبودن و مفید نماندن بدل کنند
وای از آن روزی که نور امید را ببینی و حسابت را نا حساب کنند
وای از آن روزی که ایام سعید فرا رسد و پلکان خوشبختی ات را آوار کنند
وای از آن روزی که امروز سعید باشی و همه ی مترسک ها دم از درک متقابل شرایطتت بزنند .
و تو ....
وای
و تو
تویی که تنها هستی
تویی که تنها در زیر آوار دوستی ها و ادعاهای پوچ تشنه ماندی و منتظر هلاکت
و تشنگی و عطش جرعه ای عشق تو را هلاک میکند و نه حقیقت حال امروزت ....
سام ناموزون
نظرات شما عزیزان: