نگران ، عصبانی و ناراحت از نداشته هایم
دلخور از رفته ها و سرخوش از مسافران در راه
خشمگین از اینکه چرا خواسته هایم در دست افرادیست که لایقشان نیستند.
دلخسته از تمامی هرآنچه تلاش نامیدمشان و بیهودگی عنوان گرفتند .
دلمرده از نعش بیجان اهدافی که درک نشدند و بلیعده شدند و هضم نشدند و به ساحل آغاز برگردانده شدند .
لرزان از رد پاهایی که فراتر از حد و مرزشان عبور را تجربه کردند .
راضی از تمامی احساسی که در پس این ثانیه ها کوک شده
و آرمیده در انتظار، به گوشه ی ای عرف پسند ،حال آنکه خواب غفلت زدگی رسم حساس ترین لحظات است .
نظرات شما عزیزان: