چند روزیست ، از آن لحظه که از پیله ی سادگی و معصومیت خود بیرون آمدم
از همان روز در تلالو آب آبگیر کهنه ی دنیا دیدم که دیگر ساده نیستم و راه راه حیله و دروغ فریب را در دو راهی یا تو یا هیچ کس دیگر انتخاب کردم
از امروز من از نجابت حرف میزنم ، از عشق میگویم و مدعی درستی ها هستم چه بسا در این دنیا من ملکه ی معصومیتی باشم که از دست رفت و کسی ندیده و اکنون
من در لحظه های فریب میتوانم مانند همه ی لیلی ها بگویم از عشق از نگاه از ناشناخته بودن هوس در آن زمان که خود را نشناختم
من و بی پناهی در آغوش فریب و دروغ گرما را حس میکنیم و ناموزون به حرکت در زیر پوست لجنزار دنیا ادامه میدهیم
ما در این لامکان بی رویا مانند همه ی خوک ها سراب وار در پشت ویترین بدنهای پر قوس هوس در پس باد میرقصیم و رقص مرگ را معنی میکنیم :
میرقصم و میلغزم تا انتهای دره ی چشمهای خمار و تا شبهای جنون و شهوت مجنون های خاکی
سام ناموزون
نظرات شما عزیزان: