گاهی در آسمان نظاره میکنم و میپندارم که در میان این همه ستاره ، یکی از آنها مانندزمین سکنه ای دارد و میان مردمان آنها پسرکی غمگین همچون من در حال نگریستن به آسمان اشک میریزد و سوالی ذهنم را مغشوش میکند . و آن سوال این است که آیا آن پسرک بیچاره همچون من همنوای دود سیگار و ضرب گیتارش تنهاییهایش را موج میزند یا در آن سیاره تنهاییهایشان را مانند مردمان ما با هم تقسیم میکنند . به هر حال امیدوارم در آن سیاره همه زمین وار ادعای عاشقی نکنند امیدوارم در آن سیاره خوک ها نام شهوت را عشق نگزارند امیدوارم هوا پاک باشد و در ریه های خسته ی زندگی نفس ها هوس نشوند . اصلا امید هم آنجا هست ؟ کم کم دارم گیج میشوم فکر کنم دیگر نباید به آسمان خیره شوم و چشمانم باید گرفتار خاک زمین باشد و نعره بزند لوکوموتیو قلبم مجنون وار بر ریل عاشقی راه برود و با انتخاب اولین ایستگاه چشم بر بندم و آن ثانیه ی غریبی که چشم میگشایم . شمعی بر پهنای ظلمات مقصد روشن کنم و راه راه پتوی خوکی را ببینم که انتهای عشقم را طرح میزنم آری من لیلی زیبا با رابطه ی متفاوتی که داشتم بر نم شبانه مجنون متفاوتم پهنه گسترانده ام . این است انتهای عشق در سیاره ی ما خوک های خاکی و چشم های بربسته بر افلاک حال قلم ناموزون حرکت میکند و مینویسد: عاقبت عشق تن دادن به تخت مجنون است .... اینم از سام دل شکسته ی امشب
نظرات شما عزیزان:
sexy
ساعت11:11---28 آبان 1392
سلام آفای موعظه گر
حرفات همه شعاره حال بهم زنه
موقع عمل که میرسه هیچ
البته دربارت زیاد از این و اون شنیدم آقای رهروی شب .
اما فکر نکنم راست باشه .
بهر صورت مزخرف بود همش.
sexy
ساعت11:11---28 آبان 1392
سلام آفای موعظه گر
حرفات همه شعاره حال بهم زنه
موقع عمل که میرسه هیچ
البته دربارت زیاد از این و اون شنیدم آقای رهروی شب .
اما فکر نکنم راست باشه .
بهر صورت مزخرف بود همش.