باران میبارد محصول میشوراند .چشم میشوراند. بخار بر شیشه میزند
اما من
من و باران همیشه ، همیشه با هم بازی میکنیم . او میبارد و من سیراب میشوم
گاهی هم که نوبت اوست او رنگ میبازد میشوید چهره کثیف دلم را ،من تمیز میشوم و او سیاه میشود
عمریست دیگر با باران قهرم .
حال فقط شیشه چشمانم تمیز تمیز است و در حسرت سیاه شدن باران روز به روز سیاه تر میشوم .
نظرات شما عزیزان: